خَنّاس صفت شیطان به معنای موجود پنهانشونده است. از آنجا که شیطان همواره انسان را وسوسه میکند و زمانی که یاد خدا در قلب انسان باشد از قلب انسان فرار میکند و پنهان میشود، با واژه خناس توصیف شده ا ست. این واژه در سوره ناس به کار رفته است.
خناس از ریشه «خَنَسَ» است که برای آن معنای مختلفی بیان شده است. انقباض، تأخیر انداختن، کنار رفتن، بازگشتن و پنهان شدن از جمله معانی آن است .
آیه ۴ سوره ناس « مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخْنَّاس ؛ از شر وسوسهگر پنهانکار »
بسیاری از مفسران معتقدند که خناس را در آیه چهارم سوره ناس به معنای شیطان به کار رفته است. آنها عنوان کردهاند که خناس از اوصاف شیطان است چرا که هر زمان انسان به یاد خدا باشد پنهان میشود و هر زمان که انسان از یاد خداوند غافل شد به سرعت باز میگردد .
در تفسیر المیزان آمده است خناس به کسی گفته میشود که همواره ظاهر میشود و سپس مخفی میشود. از همین رو با توجه به اینکه شیطان بهطور مداوم انسان را وسوسه میکند و به محضی که انسان به یاد خدا میافتد پنهان میشود و هر زمان که انسان از یاد خدا غافل شد دوباره برمیگردد و انسان را وسوسه میکند، برخی منظور از خناس را همان شیطان دانستهاند.
برخی مفسران در تفسیر «وسواس الخناس» گفتهاند که شیطان خناس با کلام خفی بهنحویکه هیچ صدا و شنیدنی در آن وجود نداشته باشد مقصود و مفهوم خود را به انسان منتقل میکند.
زمخشری معتقد است که بر اساس آنچه در قرآن کریم مبنی بر امکان شیطان بودن انسان و جن آمده، شیطانی که در این آیه مورد نظر است فقط شیطان جنی نیست؛ بلکه شیطان انسانی و کسی که زیاد وسوسه میکند را نیز شامل میشود.
در تفسیر نمونه آمده است که شیطان اهداف خود را با مخفیکاری انجام میدهد؛ چراکه این مخفیکاری باعث میشود انسان تصور کند که آنچه میخواهد انجام دهد باور و فکر خودش است و کسی به او چیزی را تحمیل نکرده است. به همین دلیل راحتتر و سریعتر گمراه میشود. مخفیکاری شیطان باعث تزیین وسوسههای او میشود. یعنی شیطان با مخفیکاری کارهای باطل را در لعابی از حق و دروغ، گناه را در لباس عبادت، و گمراهی را در پوشش هدایت به باور و فکر انسان تبدیل میکند.
برخی معتقدند منظور از وسوسههای خناس در سوره ناس ارزشهای موهوم و ساختگی است که میتواند جامعه و ارزشهای خدایی را از بین ببرد.
ابن بابویه، از پدرش، از عبدالله بن جعفر حمیری، از موسی بن جعفر وهب بغدادی، از علی بن معبد، از علی بن سلیمان نوفلی، از فطر بن خلیفه، از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که ایشان فرمود: هنگامی که آیه «وَالَّذِینَ إِذَا فَعلُواْ فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ» نازل شد، ابلیس از کوهی در مکه که به آن کوه ثور گفته می شود، بالا رفت و با صدای بسیار بلند، عفریت های خود را صدا زد و آنها به نزد او آمدند و گفتند: ای سرور و سالار ما! چرا ما را به حضور خواسته اید؟ گفت: این آیه، نازل شده است. چه کسی از پسِ آن بر می آید؟ عفریتی از شیاطین بلند شد و گفت: من با انجام این کار و آن کار از پس آن بر می آیم. گفت: کار تو نیست. عفریت دیگری بلند شد و مانند آن را تکرار کرد. گفت: کار تو هم نیست. وسواس خنّاس بلند شد و گفت: من می توانم. شیطان گفت: با چه چیزی؟ گفت به آنها وعده می دهم و آنها را ضعیف می گردانم تا این که گناه را انجام دهند و وقتی که آن گناه را انجام دادند، استغفار کردن را از یاد آنها می برم. شیطان گفت: این، کار توست. و او را تا روز قیامت، مأمور انجام آن کار گردانید.
امالی، ص 376، ح 5.
سپس علی بن ابراهیم، از سعید بن محمّد، از بکر بن سهل، از عبد الغنی بن سعید ثقفی، از موسی بن عبد الرحمن، از مقاتل بن سلیمان، از ضحّاک بن مزاحم، از ابن عباس روایت کرد که وی درباره کلام خداوند متعال گفت: «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» منظور، شیطان است - که لعنت خدا بر او باد. شیطان بر قلب آدمی زاد وسوسه میانگیزد و خرطومی چون خرطوم خوک دارد. چون آدمی زاد به دنیا رو آورد و به چیزی گراید که خداوند دوست نمیدارد، او را وسوسه میکند و چون او خداوند عزّ و جلّ را یاد کند، پنهان میشود، یعنی عقب مینشیند، خداوند عزّ و جلّ - که یادش با شکوه و بلند مرتبه باد - فرمود: «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ»، سپس خداوند عزّ و جلّ خبر داد که او از جنّ و انس است و فرمود: « مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ» یعنی از جنّ و انس است.
تفسیر قمی، ج 2، ص 454.
میلاد حضرت علی (ع) و روز پدر مبارک باد
قطب شناس بزرگ انگلیسی در حل جدولانه